خاطرات کلاس ریاضی

شیطونیای ما

پنج تا دخی شیطون که دنیا دیگه مث ما نداره :)

خاطرات کلاس ریاضی

عاقا سلام :)

دیدم اینجا خلوته گفتم بیام یه پستی چیزی بزارم

دیگه همه میدونن که من سرم خیلی شلوغه ... سه تا وبو با هم اداره میکنم ...

تازه یکی دیگه هم در حال ساخته که مدیرش من و نیلا جان هستیم :)

خب قرار بود تو این وب خاطره هامونو بزاریم که البته هیشکی تا حالا دس به کار نشده

امروز اومدم خاطره ی روز پنجشنبه تو کلاس ریاضی رو بنویسم اینجا ...

خب اول که رفتیم این منشی عقده ای که همه ازش بدمون میاد گفت برین کلاس C بشینین !

من رفتم دیدم فقط مژی و چن نفر دیگه که الان یادم نمیاد اونجا هستن ... کم کم الی و ساجده هم اومدن

بعد زهرا اومد ... در آخر نیلا جان تشریف فرما شدن ! خودش گفت اینقد صدات بلند بود من فهمیدم اینجائین باید بیام این کلاس

(نیلا جان صدای من بلند نیس گوشای تو زیادی تیزه ! خخخخ ...

گفتم گوش تیز یاد معلم عربیمون افتادم! یادمه من و نیلا یه مدت میرفتیم ته کلاس مینشستیم بعد ما هم هرچی میگفتیم این گاو (معلممونو میگم ! ) میشنید !! هی میگفت چیزی گفتی ریحانه ؟؟؟

یعنی دهنمونو سرویس کرده بود خدایی ... پیش فعالی گوش داشت !!!! )

خو بریم سر بحث خودمون ... هیچی دیگه کم کم بچه ها اومدن این منشی چقر و بد بدن ( !!! ) هم اومد گفت برین کلاس B بشینین (گفتم B یاد بنیامین افتادم !! )

خلاصه مث همیشه من اولین نفر به حالت دو از کلاس اومدم بیرون رفتم کلاس B ردیف دومو کلا تصرف کردم !

منو نیلا و مژده و زهرا ردیف دوم ... الهه و ساجده هم ردیف پشتیمون بودن ...

بعد آقای بی ریا (معلم ریاضیمون عشق منهههههه ) اومد تو کلاس مث همیشه با لب خندون !!

از ثانیه اول شروع کرد به حل کردن تمرین ...

کل کلاسم طبق معمول من و نیلا داشتیم درمورد بنیامین و محسن میحرفیدیم !

(سو تفاهم نشه هاااا ... دوس پسرامون نیستن ! بنیامین بهادری عشق منه ... محسن یگانه هم عشق نیلا )

این آقای بی ریا هم مث همیشه به روی خودش نمیاورد ولی از درون دوس داشت خفمون کنه !!

از اونجایی هم که ما کل کلاسو مشغول فک زدن و خندیدنیم جواب همه تمرینا رو از مژده کپی میکردیم یعنی من از رو دست مژده مینوشتم و نیلا از رو دست من !!

آها تا یادم نرفته بگم آقا شوما پاک کن اضافه اگه دارین به من بی نوا بدین ... پاک کن نیلا دیگه داره تموم میشه !! خخخخ

نیلا هم تهدید کرده واس امسال (یعنی دوم دبیرستان) حتما باید پاک کن بخرم وگرنه پاک کنشو نمیده به من !!

نیلا جون هیچوقت یک ایرانی رو تهدید نکن !!! خخخخخخخخ

خو دیگه چیز خاصی یادم نمیاد که بگم (کل این مدت کلاس الی و ساجی داشتن فک میزدن ! )

کلاسم که تموم شد آقای بی ریا پشت کرد که بره بیرون منم داشتم براش بوس میفرستادم که چون در باز بود پشتیبان آموزشگاهمون منو دید !! بعععله اصلانم خجالت نکشیدم !!!

خو دیگه بقیه خاطرات بمونه واس بقیه بیان بتعریفن !!!

به قول بنیامین : مراقب خودتون باشین خدانگهدااااااااااار

این دو تا هم که همش خوابن

پووووووووووف :D

نظرات شما عزیزان:

☺